English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (478 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the incidents of a journey U رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
embattle U حاضر شدن برای جنگ
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
trekked U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
treks U کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
tripped U مسافرت مسافرت کردن
trips U مسافرت مسافرت کردن
trip U مسافرت مسافرت کردن
inspection arms U سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
journey U مسافرت
travel U مسافرت
tour U مسافرت
journeying U مسافرت
toured U مسافرت
touring U مسافرت
tours U مسافرت
traveled U مسافرت
locomotion U مسافرت
travels U مسافرت
journeyed U مسافرت
journeys U مسافرت
peregrinations U مسافرت دور
peregrination U مسافرت دور
jaunts U مسافرت کوچک
jaunt U مسافرت کوچک
river trip U مسافرت رودخانه ای
trip ticket U بلیط مسافرت
passport U اجازه مسافرت
visit U مسافرت معاینه
walkabouts U مسافرت پیاده
hitchhike U مسافرت مفتی
dromomania U جنون مسافرت
walkabout U مسافرت پیاده
royal progress U مسافرت شاهانه
visited U مسافرت معاینه
visits U مسافرت معاینه
passports U اجازه مسافرت
sailings U مسافرت با قایق بادی
campaign U مسافرت درداخل کشور
campaigned U مسافرت درداخل کشور
sail U مسافرت با قایق بادی
campaigning U مسافرت درداخل کشور
campaigns U مسافرت درداخل کشور
holiday at the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
holiday by the seaside [British] U مسافرت کنار دریا
travelogs U سخنرانی درباره مسافرت
yachting U مسافرت با قایق تفریحی
To travel night and day . U شب وروز مسافرت کردن
churchills v to moscow U مسافرت چرچیل به مسکو
port U مامن مبدا مسافرت
package tour U مسافرت بسته بندی
travelogues U سخنرانی درباره مسافرت
all-expense tour U مسافرت بسته بندی
package holiday U مسافرت بسته بندی
trip ticket U برگه اجازه مسافرت
travelogue U سخنرانی درباره مسافرت
trial trip U مسافرت ازمایشی یا امتحانی
traversabel U سخنرانی درباره مسافرت
sailed U مسافرت با قایق بادی
camels U مسافرت کردن باشتر
camel U مسافرت کردن باشتر
train journey from ... over ... to ... U مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
riding U گردش و مسافرت لنگر گاه
We have a long journey before us . U مسافرت طولانی در پیش داریم
waybill U خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
roadability U راهواری قابل مسافرت در جاده
foy U سوری که بخاطر مسافرت میدهند
itinerate U سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
I travel tomorrow [afternoon] . U من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم.
commutes U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuted U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
mal de mer U سرگیجه وحالت قی در نتیجه مسافرت با کشتی
I have a short trip ahead. U قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
roadworthy U اماده مسافرت قابل سفر کردن
commute U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuting U مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
astronautics U مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
stow away U مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
passenger mile U طول راه مسافرت به حسب میل
road test U ازمایش امادگی وسائط نقلیه برات مسافرت
flying U بال وپر زن بسرعت گذرنده مسافرت هوایی
How long does the crossing take? U چه مدت این مسافرت دریایی طول می کشد؟
command sponsored dependent U بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
stocked U :حاضر
on hand <idiom> U حاضر
presents U حاضر
agreeable U حاضر
in the saddle U حاضر
stock U :حاضر
presenting U حاضر
presented U حاضر
existing U حاضر
present U حاضر
ubiquitous U حاضر
traveling fellowship U بورس تحصیلی شامل هزینه مسافرت وتحقیقات در خارج از محل خود
operational U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
active حاضر بخدمت
operationally ready U حاضر به کار
omnipresent U حاضر در همه جا
omnipresent U همه جا حاضر
here U بدینسو حاضر
readiness to report U حاضر جوابی
to e. an appearance U حاضر شدن
rigs U وضع حاضر
rigged U وضع حاضر
rig U وضع حاضر
attend U حاضر بودن
existing U در حال حاضر
currents U در حال حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
willing U حاضر خواهان
roll call U حاضر و غایب
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at the present moment U درحال حاضر
attending U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
delicatessen U اغذیه حاضر
ready wit U حاضر جوابی
current U در حال حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
toss off <idiom> U حاضر جواب
at present U در حال حاضر
make ready U حاضر شدن
readied U حاضر به کار
readied U قبضه حاضر
readying U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
readies U حاضر به کار
readies U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
action front U حاضر به تیر
at the moment U در حال حاضر
repartee U حاضر جوابی
stand by U حاضر بودن
get ready U حاضر شدن
ready U قبضه حاضر
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
ready position U حالت حاضر به تیر
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
show up U سر موقع حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
actions U فرمان حاضر به تیر
to be present U باشنده [حاضر] بودن
operational route U جاده حاضر به کار
attender U شخص حاضر در جایی
unready U غیراماده حاضر نشده
action U فرمان حاضر به تیر
march order U حاضر براه کردن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
fair game U طعمهی حاضر و آماده
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
obliging U حاضر خدمات مهربان
fitting out U حاضر کردن ناو
i agreed to go U حاضر شدم بروم
call the roll U حاضر و غایب کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
he refused to go U حاضر نشد برود
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
show up U حاضر شدن حضور یافتن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com